خاطرات و دلنوشته های من

سلام دوستان

از وقتی که واستاپ و اینستا قطع شده، تقریبا هر روز وبلاگ های به روز شده را می خوانم.احساس می‌کنم همین وبلاگها خیلی مفیدتر هستند و محتوای بهتری دارند.

من هم از امروز تصمیم گرفتم که در اینجا باز هم خاطره و دل نوشته بگذارم.

امیدوارم که موفق بشوم.

خاطرات و دلنوشته های من...

آخرین پستی که گذاشتم راجع به زایمان زن داداشم بود که خوشبختانه به سلامتی وضع حمل کرد. الان حسین عمه یکسال و نیمه هست، راه می رود، خیلی هم بامزه هست و حسابی خودش را دل همه جا کرده است.

اما هنوز حرف نمی زند؛ یعنی یک سری حرفهایی می‌زند که ما نمی فهمیم. حرف های مبهمی که فقط خودش می فهمد. اما ماشاءالله صدای بلند و رسایی دارد.

حسین دوست داشتنی من، خیلی خیلی دوستت دارم و امیدوارم که عاقبت به خیر بشوی عزیز عمه.

خاطرات و دلنوشته های من...

سلام سلام صد تا سلام من امشب خیلی خیلی خوشحالمچون امشب شب عید' href='/last-search/?q=عید'>عید هست.........بزرگترین عید ما مسلمون ها.........عید غدیر خم خدایا توفیق شادی در این شب و روز به همه ما عطا کن عید غدیر خم، عید بزرگ امامت بر شما دوستان مبارک بادشما دوستان عزیز رو دعوت میکنم به این مطالب زیبا: فضایل عجیب روز غدیر ⭕️ خاطرات و دلنوشته های من...ادامه مطلب

از کوی تو بیرون نشود پای خیالمنکند فرق به حالمچه بخوانی، چه برانیجه به اوجم برسانی ، چه به خاکم بکشانی.....نه من آنم که برنجمنه تو آنی که برانینه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشمنه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی.............در اگر باز نگردد نروم باز به جاییپشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهیکس به غ خاطرات و دلنوشته های من...ادامه مطلب

سلام دوستان عزیز

یک وبلاگ جدید ایجاد کردم و از شما دوستان دعوت میکنم که به این وبلاگ تشریف بیاورید

 

متن سخنرانی های حضرت علامه حسن زاده آملی

خاطرات و دلنوشته های من...

همیشه دوست داشتم از رهبر عزیزم یه عکس توی اتاقم داشته باشم........دیروز توی جشن ، دست یکی از مسئولان عکس رهبری رو دیدم که به صورت پوستر درآورده بودند و یک شعر زیبا هم بالای عکس نوشته بودند... از مسئول محترم پرسیدم این عکس رو میخواید چیکار کنید؟ دیگه فرصت ندادم جواب بده که این عکس رو میخواد چیکار کنه؟ بلافاصله با یه قیافه خیلی مظلومانه گفتم: میشه این عکس رو به من هدیه بدید........ اون مسئول محترم هم از اونجایی که خیلی مهربون بود با یک اشتیاق خاصی سریع عکس رو به من هدیه دادند و من کلی خوشحال و مسرور شدم..... امروز عصر عکس رهبر عزیزم را توی اتاقم نصب کردم........وای چقد خاطرات و دلنوشته های من...ادامه مطلب

امروز خیلی بی حوصله شدم، اصلا حس درس خوندن ندارم.....

صبح بلند شدم کلی ورزش کردم اما فایده نداشت.....

فکر کنم دلم یه تفریح حسابی میخواد!!!

توی این یه هفته روی دور افتاده بودم و حسابی درس خوندم.......اما از دیروز عصربیحوصله شدم.....حالم از درس و جزوه به هم میخوره........دلیل این بیحوصلگی رو نمیفهمم!!!.....دو روز دیگه امتحان دارم......

 خدایا کمکم کن.....

خاطرات و دلنوشته های من...

به نام خدا امروز روز جمعه است، متعلق به امام زمان (عج) دلم میخواد امروز درباره امام زمان بنویسم........ اما نمیدونم چی بنویسم؟؟؟ اصلا درباره امام زمان چی میدونم که بخوام بنویسم؟؟؟ فقط میدونم امروز که روز جمعه است یهو دلم هوای امام زمان رو کرد......دلم برات تنگ شده آقا.... من خیلی سرباز بی معرفتی هستم که اصلا هیچ شناختی درباره شما ندارم.... همش به فکر درس و دانشگاه خودم هستم...... دریغ از این که یک ساعت وقت بذارم و شما رو بشناسم....... خودت راه رو به من نشون بده.....من دلم یه زندگی امام زمانی میخواد........چیکار کنم آقا؟؟؟   خاطرات و دلنوشته های من...ادامه مطلب

پروژم نیمه کاره مونده.......اون قسمت برنامه نویسیشو بلد نیستم انجام بدم.......دلم یه دوست برنامه نویس میخواد........ اگر تا 24 تیر نتونم پروژه رو  انجام بدم باید قید 3 نمره پروژه رو بزنم.......... حسابی کلافه ام..... خدایا کمکم کن.......... ............ ماه رمضان هم داره تموم میشه........ دلم برای جزء خوانی و نماز جماعت تنگ میشه..... خدایا کمک کن تا از این چند روز باقیمانده نهایت استفاده رو ببریم.....و بندگی تو را خوب به جا بیاریم....... خدایا به ما توفیق ادب و اخلاق خوب عطا فرما....... ..........     خاطرات و دلنوشته های من...ادامه مطلب

هر موقع حوصلم سر میره تلوزیون روشن میکنم تا فیلم یا سریالی رو ببینم و حوصلم بیاد سر جاش!!! اما متاسفانه نه تنها حوصلم سر جاش نمیاد بلکه بی حوصله تر میشم....بی حوصله و کلافه و بی انرژی نمبدونم دلیلش چیه؟ شاید چون عادت ندارم تلوزیون ببینم و خیلی وقته که دیگه تلوزیون نگاه نکرده ام..... تصمیم گرفتم دیگه تلوزیون نگاه نکنم.... یک هفته رو به خودم استراحت دادم و گفتم دیگه سراغ لپ تاپ و مقاله و پروزه نرم.... تا مغزم استراحت کنه....... توی این یه هفته برنامه خاصی نداشتم و فقط تلوزیون می دیدم.......و بسیار بسیار بی حوصله میشدم... تصمیم گرفتم به جای دیدن تلوزیون کتاب بخونم....که ا خاطرات و دلنوشته های من...ادامه مطلب